بی خوابی ات ...

ساخت وبلاگ
من هیچگاه دوست نداشته ام پیر شدنم را ببینم.فکرش هم عذاب آور است.اینکه دست و صورتم چروک باشد و مجبور شوم به وقت پیاده روی هر ده قدم چند ثانیه مکث کنم تا نفسم بالا بیاید..از همه بدتر درد دیدن است.دیدن مرگ کسانی که دوستشان داشته ام و یا دست کم جزیی از خاطراتم بوده اند.اصلا دوست ندارم یک جوری بشود که تمام دقدقه ام به موقع خوردن قرصهایی باشد که از مرض پیری به تنم واگیر کرده.همیشه سعی میکنم توی تصوراتم از آینده پیر شدنم و نشستن روی نیمکت چوبی پارک و تکیه زدن چانه ام روی عصای توی دستم را حذف کنم..زجر آور تر از آن باذگشت به خانه ایی است که کسی منتظرم نیست و یا اگر هست من اشتیاقی به دیدارش ندارم..همین حالا هم از درون دلمان پیر شده ..همین که قسمت شود دو سه پاییز دیگر را ببینم و عطر برگهای باران زده ی چنار را استشمام کنم کافیست.چهره ام شده آیینه دق..راستش زندگی دیگر چنگی به دلم نمی زند..چیز زیادی از دست نداده ام اگر همین فردا نباشم..حتی اگر پاییز ندیده تمام شوم...پاورقی: نویسنده ها صرفا آن چیزی نیستند که می نویسند.بیان کردن زبان دل خیلی از آدمها یک نوع هنر است که نصیب هر کسی نمی شود..باید روحت را توی روحشان جا دهی و درکشان کنی.این انتقال روح" به روح شخصی دیگر ریاضیت میخواهد. بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1402 ساعت: 17:44

دوست داشتم برای یک بار هم که شده یک شاخه گلایور سفید با روبان مشکی برمیداشتم می بردم می گذاشتم سر قبر آرزوهایم دو سه ساعتی می نشستم و همه شان را برای آخرین بار مرور میکردم و برای هر کدام فقط یک قطره اشک می ریختم و از کله ی پوکم فراموش..دوست داشتم آن شبی که مثل دریا که جنازه را پس می زند قلبم را پس زدی زبانم لال می شد و نمی گفتم تا ابد منتظرت می مانم که همان یک زره غرورم با نمان گفتنت خورد نمیشد..دوست داشتم خودم را تکه تکه می کردم و از نو دوباره روی کاغذ می چسباندم و سمت چپ سینه ام را خالی میگذاشتم تا مثل سوراخی که آن طرفش پیداست فقط هوا رد میشد و اصلا جای امنی برای لنگر انداختن قایق احساس کسی نبود..دوست داشتم همان بار اولی که دستت را گرفتم جریان خون در رگهایم قطع می شد و مسیر دوست داشته شدنت از نوک انگشتان دستم تا شاهرگ قلبم کرخ میماند که بعد از خداحافظی " تا خود صبح عطر باقی مانده ی دستانت روی دستم را بو نمی کشیدم و دل دیوانه ام" دلبسته ات نمی شد..پ ن : دچار اسپاسم شدید مغزی شده ام..غار تنهایی ام را تمدید کردم شاید حال بدم بدتر نشود.. بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1402 ساعت: 17:44

همینطور که نشسته بود جلوی من و در مورد مسایل مختلف حرف میزد ناخداگاه گوشهایم کر شده بود.با نگاهم تمام زیبایی هایش را لمس میکردم و برای اینکه متوجه چشم چرانی عاشقانه ی یک طرفه ام نشود گاهی به نشانه ی تایید حرفهایش سر تکان میدادم.خط چشم خوشکلی که کشیده بود و آن تار مویش که با نسیم جلوی صورتش تلو تلو میخورد و لا به لای پلکهای بلندش گیر میکرد..لاک صورتی ناخن هایش که توی تاریکی شب هم برق میزد.خال کوچک زیر گلویش که نگاه کردنش برایم تکراری نمیشد.و لبهایش که همچون غنچه های رز قرمز باز و بسته میشد و سرخ رگهای قلبم که له له میزدند و التماس میکردند برای یک بار هم که شده فریب شیطان را بخورم و بدون اجازه و اتفاقات بعدش بی مقدمه بغلش کنم ..فشارش بدهم و ببوسمش..همه ی اینها من را تا مرز دیوانگی کشانده بود.خوب شد که زود رفت.هرچند خداحافظی کردنش دردناک بود...اما او امشب برایم اصلا شبیه انسان نبود.فرشته بود.فرشته ایی که بال نداشت..پ ن: این توهم های خیالی آخر مرا از پل عابر پیاده به پایین پرت می کند.. بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 16:39

کوچولو'>کوچولو کوچولو مردن شبیه با چشم باز خوابیدن است..شبیه دندان دردهای نیمه شب است. شبیه این است که کیک تولد خودمان باشیم و هرکسی از راه رسید بیاید تکه ایی از وجودمان را جدا کند و زیر دندان هایش له ..کوچولو کوچولو مردن شبیه خوابهایی هست که از بلندی پرت می شویم و هیچوقت به ته نمی رسیم.و یا حتا شبیه دکمه های سیاه و سفید پیانو که از صدای بم به صدای ریز دانه دانه انگشتانمان روی کیبورد قدم میزند و هرچه به آخر می رسد لرزش دستمان بیشتر...کوچولو کوچولو مردن شبیه اعتیاد به اضطراب است و اگر یک روز خیالمان آرام بود باز بی قراری می کنیم و کسی در گوشمان با پوزخند زمزمه میکند امروز را جدی نگیر این آرامش قبل طوفان است..پ ن: فردا بیست و چندم تیرماه است..تکلیفم با قسمتی از خودم مشخص می شود...بد یا خوب فرقی ندارد..همین که قرار است دیگر انتظار نکشم آرامم میکند.. بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 12:59

تو را می شود به موسیقی بی کلام لاو استوری تشبیه کرد...مخصوصا با آن پیرهن آبی خوش رنگت که آدم را وسوسه میکند آنقدر زل بزند به تار و پودش تا خوابش ببرد...این آبی بی کران و قاتل مهربانی که تن کرده ایی شبیه لالایی مادرانه می ماند..زمزمه های یواشکی و دلنشین ساعت 9شب دوران کودکی که تمام لولوهای اطرافمان را فراری میداد و پشت چشمهایمان را گرم..چشمهای روشن و عسلی ات با آن موهای طلایی رنگت که گویی آفتاب لا به لایش لانه کرده نمونه ی کاملی از نقاشی خداست که روی صورت ماهت کشیده و به رسم تمام هنرمندان " یک امضای خاص روی گونه ات به یادگاری گذاشته..همان خال خوشگل مشکیه تو دل برو..تو زیباترین نه ..تو دلنشین ترین دختر سرزمین شاعران وطنی.پاورقی:آویز فیروزه ایی رنگ گوشواره هایت قشنگ ترین قسمت سریال زیبایی توست.. بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 12:59

.بعضی وقتا تا ابد و یک روز شام غریبانه واسه آدم هر شب.من که اعتقادی ندارم به امشب ولی اسمش باعث شد واست یه غم نامه بنویسم شاید همینجا خوندی.خدایا اگه درستش نمیکنی خرابترش نکن.میلیاردها آدمو بدون اعتنا به اعتقاداتشون داری رزق و روزی میدی .چه بودایی باشه چه مسیحی چه یهودی و حتی اونایی ک بهت اعتقادی ندارن.رشته امید اندک ما رو پاره نکن اگه هم خواستی بکنی بپیچون دور گردنمون راحت شیم که اینقدر پاپیچ خلقت نباشیم.مرگ شیرین ترین نعمت دنیاست.به داشتن های نصفه و نیمه راضی نیستم.سپردم به خودت دیگه.یا بکش یا همشو بده.سیب سرخی که قراره فقط یه گاز بزنم نمیخوام. بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 12:59